سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خب...بار اولم بود

هم دیدن این مهدیه

هم دیدن این بیعت

تنها اومده بودم

نشسته بودم تو مهدیه

تنها

به لیست رفقای گوشیم گوشه ذهنم که از این لیست بلند بالا حتی یک نفرم ...

نشسته بودم

تنها

به نگاه کردن در ودیواری که تزیین به نام نازنین حضرت صاحب بودند...به جمعیتی که ان چنان هم که فکر می کردم جوان نبودند

نشسته بودم

تنها

یهو یکی اومد پیشم با لبخند

سر برگردوندم

معصومه بود

از دخترای ماه موسسه 

تنها بود

مثه من

تاکید کرد

حرف من

از لیستی که بودند و نبودند

فکر کردم... حتی یک دوست ندارم که حالش نزدیک به حالم 

 

مهدیه با هم بودیم

بیعت با هم بودیم

غروب پیمان و زمزمه و دعا و آوا  رو به امام رضا باهم بودیم

موقع چشم دوختن به جمعیت و ترسبم مظلومیت آقا تو بوم ذهنمون با هم بودیم

بازاررضا باهم بودیم

بین حرف ها و تجربه هامون با هم بودیم

حرم با هم بودیم

شب شد و جدا شدیم

اما....

با هم بودیم

 

 

+ ممنونم برای همه ی امروز ...معصومه زارعی

+ اجتماع مردمی نهم ربیع الاول 

+ وای که چقدر دلچسب بود کتابی که دادی خوندم تو مهدیه

+ وصف معطر شهید چمران از زبان همسر جان،غاده جابر






تاریخ : چهارشنبه 96/9/8 | 12:55 صبح | نویسنده : ریحان | نظرات ()
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.